پرتوهایی از انقلاب کربلا
پناه ببرم. به او گفتم: مقامِ امیرمؤمنان یا کوفه دهها کیلومتر از اینجا دور است. نزدیک نیست تا بتوانی به آنجا برسی.
(79)از این گفتوگو میتوان طرز تفکـر ایـن کودکـان را درمـورد اینکه کجا بروند و چطور بروند، بفهمیم. عدهای از آنان به فکر افتادند که به نجف بروند و، از این رو، سر به بیابان گذاشتند. حتماً عدهای نیز در برابر این هول و هراس در زیر بوتههای خار و مانند آن پناه گرفتند تا اینکه لشکر عمربنسعد کار خود را در شامگاه عاشورا تمام کردند و در خیمهگاه امام حسین چیزی از لباس و زیورآلات و فرش و مانند آن باقی نگذاشتند و سپس خیمهها را به آتش کشیدند و به خیمههای خود بازگشتند.
(80)در این اوضاع و در این شب سیاه چه کسی مسئول این زنـان و بچههاست؟ چه کسی باید آنان را جمعآوری کند؟ چه کسی باید زخمهای آنان را مرهم گذارد؟ روشن است که این زنان و کودکان در این صحرا بر روی حریر راه نرفتند. صحرا جای خار و سنگ و مانند آن است. همۀ این مصیبتها بر دوش زینب(س) است. زینب پس از مصیبتهای بیشماری که در طول روز به همراه امام حسین(ع) تحمل کرد و همانگونه که گفتم در همۀ آنها با امام حسین شریک بود، امشب با مشکلات و مصیبتهای خاص خود روبهرو شد. او یتیمان و زنان را جمع کرد و بر زخمهایشان مرهم گذاشت و از دشمن برایشان آب درخواست کرد و به آنان آب داد. البته، نمیتوان این صحنه را امشب وصف کرد. همۀ اینها از وظایف خانوادگی و خویشاوندی زینب در این شب بود.
(81)پیش از آنکه از این صحنه بگذرم دوست دارم سخنی از امام باقر(ع) نقل کنم که فرمودهاند: «شامگاه عاشورا در کربلا، من در اواخر شب صدای نالهای از عمهام زینب شنیدم. وقتی دقت کردم دیدم عمهام در حالت نشسته نماز شب میخواند.» پس از عمل به آن مسئولیتها اکنون
58