پرتوهایی از انقلاب کربلا
را غربال کند، زیرا میدانست که سرانجام کشته میشوند و نمیخواست صبح روز عاشورا که جنگ بالا میگیرد، ببیند یکی از یارانش از این سو میگریزد و دیگری از آن سو تسلیم میشود و یا کسی از ترس بیهوش میشود یا گریه میکند و دست به دامان این و آن میشود. امام حسین نمیخواست کار به اینجا کشیده شود. از این رو، امشب آنان را جمع کرد و پس از مقدماتی فراوان به آنان گفت: «سیاهی شب شما را فرا گرفته است و هیچکس شما را نمیبیند. تاریکی را مَرکبی برای خود برگیرید و فرار کنید. هریک از شما دست یکی از اهلبیت مرا بگیرد و با خود ببرد. اهلبیت امام حسین اهل مدینه و حجاز بودند و با راههای عراق آشنا نبودند. هیچکدام نپذیرفتند. البته، در برخی نقلها و مقاتل آمده است که عدۀ بسیاری از اصحاب امام امشب برگشتند. این خبر از سکینه(س)، دختر امام حسین، نقل شده است. او میدید که عدهای یکییکی و گروهگروه خیمهها را ترک میکنند و میروند و امام حسین نیز سر خود را پایین انداخته بود و به آنان نگاه نمیکرد.
(69)بیتردید چنین صحنهای برای کسانی که آن را میدیدند بسیار تأثیرگذار بود، ولی این غربال شدن باید صورت میگرفت، زیرا همانطور که گفتم امام باید وارد نبردی نابرابر میشد و، از این رو، میخواست نبرد او سراسر افتخار و اقتدار و مردانگی و دلاوری باشد. او فردا نمیتوانست خواری و فرومایگی را بپذیرد. امام حسین نمیخواست فردا وقتی تشنگی بر اصحابش فشار میآورد، آنان سر فرود آورند. نمیخواست وقتی شمربنذیالجوشن اماننامهای خاص برای عباس و برادرانش میآورد و میگوید: پسران خواهر ما کجا هستند؟ عباس تسلیم شود. امام میداند که عباس تسلیم نمیشود و از یاری حسین دست نمیکشد و از مرگ نمیگریزد.
(70)امام حسین در این شب به شکلی طبیعی و حسابشده اصحاب خود
52