سفر شهادت
امت بود كه از خلال این تصویر داوری كرد. امت دریافت كه سكوت جایز نیست و مدارا ذلت و پستی است و كسی كه در برابر حق سكوت میورزد و چیزی نمیگوید، شیطانی لال است. امت همۀ اینها را فهمید و حركت را آغاز كرد. انقلابی بعد از انقلاب، حركتی بعد از حركت و اعتراضی بعد از اعتراض. نهضت در لشكرگاه با زن و مرد آغاز شد. در هر شهری كه قافلۀ اسیران از آن میگذشت، آنگاه كه مردم دربارۀ آنان و از واقعیت امر میپرسیدند، زینب حقیقت را برایشان روشن میساخت، فریاد سر میدادند و خود را سرزنش میکردند و برای جنگ با دشمنان قیام میكردند.
(22)حرکتها و سپس قیام توابین آغاز شد. پس از آن مختاربنأبیعبداللّه ثقفی و سپس گروهی از اینجا و گروهی از آنجا. تا اینكه عباسیان آمدند و بنیامیه را نابود كردند. در این مدت، از كشتهشدن حسین تا انقراض بنیامیه، شعار بلند تمام انقلابیها و همۀ معترضان و مخالفان «یا لثارات الحسین» بود. پس انتقام و آرزو و انگیزه و محرك تمام این حركات، حسینی بود.
چگونه حسین توانست تمام این وجدانهای غافل و خواب را برانگیزد؟ با نمایاندن حقیقت در برابر دیدگان مردم، با راهش، با مرگش، و با روشن كردن این مطلب كه بنیامیه اینچنیناند.
(23)یزید میخواست اسلام را ریشهكن كند. اما پس از انقلاب حسین، یزید نیز عقب نشست، چراكه دید عزای حسینی در خانۀ خودش بر پا داشته شده است. اطرافیانش شروع به توبیخ و ملامتش كردند. پس گفت: «خداوند ابنمرجانه را بمیراند، او در این مسئله عجله كرد.»
یزید مسئولیت را بر دوش پسر مرجانه یعنی ابنزیاد گذاشت و با این كار نتوانست از اهداف امام حسین آگاه شود و تاوان این كارش را پرداخت.
25