سفر شهادت
پس از دیگری از میان بردارد. چنانكه میدانیم یزید با شهر پیامبر(ص) آنگونه رفتار كرد كه در پی اعمال وحشیانهاش صدها تن از صحابه و تابعین به قتل رسیدند و كوشید تا به بهانۀ دستیابی بر عبداللّه بن زبیر مكۀ مكرمه را نیز تصرف كند و تصمیم داشت كعبه را ویران سازد. این مردی است كه میخواهد ریشۀ اسلام را بركند، احكام آن را بمیراند و انتقام عقدههای خود را از پیامبر(ص) و مقام رسالتِ او بازگیرد. حسین(ع) چگونه میتواند با او برخورد كند؟ هنگامی كه سر امام حسین(ع) و برادرانش نمایان گشت، یزید شعری برای آنان میسراید:
لَمّـا بَدَت تِلـكَ الـرُّؤُوسُ وَأَشـرَقَـت
تِـلـكَ الشُّـمُوسُ عَـلَی رُبَی جَیرُونِ
صاحَ الغُرابُ فَقُلتَُ صِح أو لا تَصِح
فَلَقَد قَضَـیتُ مِـنَ النَّبِـیِّ دُیـونـی«2»
هنگامی كه آن سرها ظاهر شد و خورشیدها بر تپههای جیرون تابیده شد، كلاغ قارقار كرد، به او گفتم خاموش میشوی یا نه؟ من انتقام خود را از پیامبر گرفتهام.
(7)در برابر این منطق بر ماست كه نسبت به پی آمدهای این واقعه هوشیار باشیم. حسین(ع) شورید، ولی برای علاقه به شورش نبود. او جنگید و كشت، اما به دلیل علاقه به قتل و خونریزی نبود. تنها برای پاسداری از اسلام بود. این مردی كه میخواهد دِین خود را از پیامبر(ص) بستاند، شعری از ابن زبعری میخواند:
لَستُ مِن خِندِفَ«3» إن لَمأَنتَقِم
مِـن بَنِـی أحمَـدَ مَـا كـانَ فَعَلَ
17