شما در حال مشاهده نسخه آرشیو می باشید.

بعد درونی شخصیت امیرالمؤمنین(ع)

<
>

خشمش [در آن لحظه] انگیزۀ شخصی داشت.

(348)چشم علی(ع) بـا انگیزۀ منافع شخصی نگاه نمـی‌کند، بلکه در راه اطاعت فرمان خدا کار می‌کند. خلیفۀ دوم، عمر بن خطاب، هنگام طواف خانۀ خدا، مردی را دید که خون از صورتش جاری است. مرد نزد عمر شکایت کرد و از او خواست که حقش را از علی(ع) که او را زده بود، بگیرد. عمر در اثنای طواف به امام برخورد کرد و گفت: ای اباالحسن، این مرد شکایت می‌کند و می‌گوید که تو او را زده‌ای. حضرت جواب داد: بله، من او را زده‌ام، زیرا در حین طواف دیدم که چشم‌چرانی می‌کند. در حین عبادت سرگرم گناه و نگاه کردن به صورت زنان بود، من هم او را زدم. عمر رو کرد به طرف مرد و گفت: عمر کاری از دستش برنمی‌آید، زیرا چشم خدا بر تو افتاده و دست خدا تو را زده است.

(349)عزیـزان، این مسیر مسیری نیست کـه معجزه‌آسا و شاذ باشـد ویا به عدۀ خاصی منحصر باشد و دیگران از آن محروم باشند. این حقیقت اسلام است. اسلام است که علی را این‌گونه تربیت کرد. اطاعت پروردگار است که از میان مردم چنین الگویی می‌سازد. ما هم در این مسیر قرار داریم و می‌توانیم آن را طی کنیم. این مسیر از دسترس ما دور نیست. اصلاً به همین سبب علی(ع) را امام می‌خوانیم، زیرا ما هم باید مثل او شویم. این است معنای امام؛ نه اینکه آن را مثل گوهری ارزشمند بدانیم و آن را مقدس بشماریم و به آن دل ببندیم، ولی اثری از او در زندگی‌مان دیده نشود. این مساوی است با کشتن امام.

(350)من معتقدم که قاتلان واقعی امام آن‌هایی نیستند که او را به ظاهر به قتل رساندند،‌ بلکه قاتلان واقعی او کسانی هستند که رسالتش را کشتند و از بین بردند و تأثیر او را در راهنما بودن نادیده گرفتند. چرا این راه روشن را که پیش روی ما قرار دارد، دنبال نمی‌کنیم؟ آیا همین کافی

194