بعد درونی شخصیت امیرالمؤمنین(ع)
(332)آیا امام در فکر شهرت یـا در انـدیشۀ خلافت و پـادشاهی بـود؟ هرگز! سیرهاش چیز دیگری میگوید. او دائماً میگفت و به گفتۀ خود ملتزم بود که «وَاللّهِ لَو أُعطیتُ الأقالیمَ السَّبعَةَ بِما تَحتَ أفلاکِها عَلی أن أعصِیَ اللّهَ فی نَملةٍ أسلُبُها جُلبَ شَعیرةٍ ما فَعَلتُهُ.»«169» (به خدا قسم، اگر آسمانهای هفتگانه را با همۀ آنچه در زیر آنها قرار دارد، به من بدهند تا در مقابل آن، با کشیدن پر کاهی از دهان مورچهای، نافرمانی خدا را بکنم، هرگز چنین نخواهم کرد.)
(333)اگر سخنان حضرت را در لحظات آخـر حیات خود، در آخرین وصیتش با خطبهای که موقع رسیدن به خلافت ایراد کرد و در اصطلاح، با عهدنامهاش مقایسهای بکنیم، میبینیم که کاملاً با یکدیگر مطابق و هماهنگاند. این نشاندهندۀ آن است که نشستن بر تخت بزرگترین حکومت جهان، که دامنۀ آن از اقیانوس اطلس تا اواسط چین را در برمیگیرد، با خفتن در بستر مرگ، در نظر امام تفاوتی ندارد، اگر نگوییم بستر مرگ برای او خوشایندتر و راحتتر است. و چگونه نباشد در حالی که گفتۀ خود اوست که: «وَاللهِ لابنُ أبیطالِبٍ آنََسُ بِالمَوتِ مِن الطِّفلِ بِثَدیِ أُمِّهِ.»«170» (به خدا قسم، علاقۀ پسر ابیطالب به مرگ، بیشتر از علاقۀ نوزاد به پستان مادرش است.)
(334)آیا به فکر نزدیکان و اقوام خود بود؟ بله، به فکر نجات آنان از جهالت و طغیان و ظلم بود، ولی اگر کسی در بیتالمال طمع میکرد و در صدد بود تا با سوءاستفاده از موقعیت و انتساب خود به امام، سهم بیشتری از بیتالمال داشته باشد، با او همان میکرد که با برادرش عقیل کرد. داستان حضرت با عقیل معروف است: عقیل، برادر بزرگتر حضرت،
186