عید غدیر، عید ولایت
میشوی مردم یکدیگر را بکشند. بیا ما بجنگیم و مردم را رها کنیم تا در امان بمانند.» در این وقت عمرو بن عاص که حضور داشت، به معاویه گفت: «او درخواست منصفانهای داده است.» معاویه گفت: «از زمانی که مرا نصیحت کردی هیچگاه به من نیرنگ نزده بودی، جز امروز. آیا به من میگویی به مبارزه با ابوالحسن بروم، در حالی که میدانی او دلاوری بزرگ است. گویا تو به حکومت بر شام پس از من چشم دوختهای!»
(271)هنگامی که علی، عمرو بن عبدود را کشت، خواهرش بر سر جنازۀ او آمد و چون فهمید علی قاتل عمرو است، گریه و زاری نکرد، زیرا قبایل عرب بر خود ننگ نمیدانستند که یکی از آنان به دست علی کشته شود.
روزی معاویه با عبدالله بن زبیر، که از دلاورترین دلاوران عرب بود، شوخی میکرد. عبدالله بن زبیر گفت: «ای معاویه، کدام یک از دلاوریهای مرا انکار میکنی؟ من در جنگ رو در روی علی ایستادهام.» و این بزرگترین افتخار او به شمار میآمد. معاویه به او گفت: «اگر در برابر او میایستادی، ناگزیر تو و پدرت را با دست چپ خود میکشت و دست راست او آزاد بود و دنبال کسی میگشت که او را بکشد.» شجاعت علی نیاز به بحث ندارد و او در این ویژگی همانند پیامبر(ص) بود.
(272)اما دربارۀ سخاوت و بخشندگی او نیز داستانهای فراوانی وجود دارد که به داستانی که در سورۀ انسان آمده است، اشاره میکنم:
در این سوره آمده است: «وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِینًا وَیتِیمًا وَأَسِیرًا.»«133» مِحفَن بن ابیمِحفَن ظِبّی، نزد معاویه آمد و به او گفت: «ای معاویه، از نزد بخیلترین مردم میآیم.» معاویه گفت: «وای بر تو! آیا دربارۀ ابوالحسن میگویی بخیلترین مردم است؟ اگر او دو خانه داشته باشد، یکی پر از طلا و دیگری پر از کاه، طلاها را پیش از کاهها بذل
153