امام علی(ع) و پویایی رهبری
بود و پیامبر آن را در ضمن بخششهای عمومی به فاطمه هدیه داده بود. در راه بازگشت، فاطمه به خلیفه عمر بن خطاب برخورد و میان آن دو نزاعی درگرفت و عمر کاغذ را از دست او گرفت و پاره کرد و فاطمه روی زمین افتاد. نمیتوانم و رغبت ندارم جزئیات ماجرا را نقل کنم. حتماً همۀ شما در کتابها خواندهاید. فاطمه با اندوه از این ماجرا به خانه بازگشت. وقتی علی به خانه آمد، فاطمه جملاتی به او گفت. کافی است آنها را بشنوید. فاطمه، همسری چنان، به شوهر خودش میگوید: «ای پسر ابوطالب! همچون جنین در خود پیچیده و پنهان شدهای؟»«64» جنین در شکم مادر درون پرده و پوششی قرار دارد. «و همچون تهمتزدگان [در کنج خانه] نشستهای؟» یعنی چرا مانند انسانهای متهم از مردم میترسی؟ «مرددی و در خانه نشستهای؟» برای علی بن ابیطالب این سخنان بسیار سنگین است. «همچون جنین در خود پیچیدهای و همچون تهمتزدگان در خانه نشستهای و پسر ابی قحافه هدیۀ پدرم و قوت فرزندانم را بهستم از من میگیرد.» خلیفه باغ مرا میگیرد و هیچ کس از من دفاع نمیکند. سپس فرمود: «تکیهگاهم از دنیا رفت و بازویم ناتوان شد.» تکیهگاه اصلی من که پدرم بود، از دنیا رفت و بازوی من، یعنی تو، سست و ناتوان شدهای، و فاطمه این سخنان را ادامه داد. در واقع بسیار سخت است که انسان بتواند این سخنان را درک کند و آرام بماند و از این گفتوگو شگفتزده نشود. پس از آن فرمود: «وای بر من، وای بر من.» که در حدیث موجود است.
(120)امام علی(ع)، با شنیدن این سخنان، برخاست و عبا بـر تن کـرد و فرمود: «وای بر تو نیست، بلکه بر دشمنان بدخواه توست.» و در حال خروج از اتاق بود که بلال یا مؤذن دیگری از بالای مأذنه گفت: «أشهَدُ
75