علی(ع) موحد بود و بس
بایست، میایستد؛ برو، میرود؛ بده، میدهد؛ ببخش، میبخشد؛ بترس، میترسد؛ نترس، نمیترسد: تسلیم مطلق در مقابل ارادۀ الهی. رضای خدا منشأ تمام صفات علی است.
(49)حالا ایـن علـی کـه ایمـان کامـل دارد، دربـارۀ خـودش چـه میگوید؟ افتخار به شجاعتش میکند؟ نه. افتخار به کرمش میکند؟ نه. افتخار به غیرتش میکند؟ نه. افتخار به چه میکند؟ افتخار به متابعت محمد، رسول خدا(ص) میکند. افتخار به پیروی دین خدا میکند و میگوید: «وَقَد تَعلَمُونَ مَوضِعی مِن رَسُولِ اللهِ.» شما میدانید من چه ارتباطی با پیغمبر داشتم: «بِالقَرابَة القَریبَة وَالمَنزلة الخَصیصَة، وَضَعنی فی حِجرهِ وَأنَا وَلَدٌ یَضُمُّنی اِلی صَدرهِ، وَیَکنُفُنی فی فِراشِهِ وَیُمِسُّنی جَسَدَهُ، وَیُشِمُّنی عَرفَهُ... وَما وَجَدَ لی کَذبَة فِی قَولٍ، وَلا خَطَلَةً فی فِعلِ... وَلَقَد کُنتُ أتَّبِعُهُ اتِّباعَ الفَصیل أثَرَ أُمّهِ، یَرفَعُ لی فی کُلِّ یَومٍ مِن أخلاقِهِ عَلَماً، وَ یَأمُرُنی بِالاِقتِداءِ بِهِ.»«27» میگوید شما میدانید که من با پیغمبر چگونه بودم؟ من شش ساله بودم که رفتم به خانۀ پیامبر. از بچگی به دنبال پیامبر بودم. مرا بغل میگرفت. مرا میبویید. در جنگها همراه او بودم. در صلحش کنار او بودم. در خانه و در جامعه با او بودم. همهجا با او بودم. سپس اینگونه تعبیر میکند: مثل بچه شتری به دنبال شتر، همراه پیامبر میرفتم. هر روز برای من عَلَمی از هدایت برمیافراشت و مرا به پیروی از آن راه وامیداشت. از این رو، مقام من این است.
(50)علی به ایمانش افتخار میکند، به متابعتش: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی.»«28» متابعت پیامبر برای علی اینهمه فضیلت آورده و او را در مقابل خدا تسلیم مطلق کرده است؛ تسلیم مطلق در مقابل اوامر
36