سورۀ عصر -2
میکند، زیرا چیزی نیست که بدان تکیه کند و کسی نیست تا از او حمایت کند، او بریده از همهجاست. مؤمن با خدا در پیوند است، خداوندی که همه چیز را در اختیار دارد؛ جاودانگی و قدرت را، در حالی که انسانِ بیایمان احساس جدایی و کوتاهی عمر و سستی میکند. از سوی دیگر، انسانِ بیایمان غریب و بیگانه است، اما انسانِ با ایمان چنین نیست. اما چرا بیایمان غریب است؟ انسانِ مؤمن خود و دیگر آدمیان و همۀ هستی را معلولهای یک خالق میداند. پس او نیز جزئی از موکب هستی است، جزئی از مخلوقاتِ خداوند واحد است. این خداوند است که او و دیگران و خورشید و ماه و ستارگان را آفریده است. آفریدن همۀ هستی از یک منبع و برای یک هدف این احساس را به من میدهد که با همه هستی هماهنگ و یکیام و در این جهان غریب نیستم، بلکه هماهنگ با همۀ هستی و جهان هستم.
(221)در آغاز تفسیرِ سوگندِ این سوره گفتم که بنا بر تعبیر قرآنی و بنابر واقعیتِ علمی همۀ موجودات نقش طبیعی خود را به خوبی ایفا میکنند؛ قرآن این معنی را سجود مینامد. پس آدمی در مسیرِ زندگی احساس میکند که خدا را سجده میکند و آسمانها و زمینها در این سیر با او هماهنگاند. بنابراین، من و پیرامونم و همه از خداوندی واحد هستیم و نقشِ خود را در هستی و در موکبی بزرگ ایفا میکنیم. این احساس تنهایی و غربت و ضعف را از من دور میسازد. بنابراین، همه در خسراناند، مگر کسانی که ایمان آوردهاند. ایمان امری تجریدی در درون آدمی نیست که بر اندیشه و احساس بازتابی نداشته باشد. «وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ» عملِ صالح نتیجۀ ایمان است، زیرا ایمان حقیقی یعنی احساس پیوندی که راهی متفاوت از راهِ غیر مؤمن پیش روی من قرار میدهد. هنگامی که ایمان به قلب راه مییابد، بر چهره و زبان و دست نمایان میشود. این معنا
150