سورۀ عصر -2
دستان مهندسی بیتجربه و نااهل سپرده شده است و دیگر ارزشی ندارد.
(216)آنچه گفتم در این عبارت خلاصه میشود که آدمِ تازه متولدشده صاحبِ تواناییها و نیروهایی است که میتواند دانشمند، فیلسوف، مربی یا هر چیز دیگری شود، اما همین آدم اگر منحرف شود و در راهِ کج قدم بگذارد، در واقع تواناییهای اصلیاش را از دست داده است. پس آدمی در خسران است، مگر کسانی که ایمان آوردهاند. غیر از مؤمنان، همه در خسراناند. به سخن دیگر، کودک از غیر مؤمنی که سی سال عمر کرده است، شریفتر است و توانمندیهای بیشتری دارد، همچون خاکی که هنوز در ساختمانی نامناسب به کار نرفته است. این معنای دیگر «إنَّ الإنسانَ لَفِی خُسرٍ» است. اما این آیه معنای سومی هم دارد.
(217)مثال روشنتر دیگری برای تفسیر دوم آیه ذکر میکنم. انسانی را در نظر بگیرید که میخواهد به شهری برود. او به چهارراهی میرسد و از چهارراه تا شهر ده کیلومتر فاصله دارد. اگر او در همین چهار راه بایستد، به مقصدش نزدیک است. اما اگر راهِ نادرست را انتخاب کند، هر چه جلوتر برود و هر چه تلاش کند و هر چه بیشتر وقت بگذارد، از مقصدش دورتر میشود. کاش میایستاد و راه نمیرفت. تلاش و کوشش به ضرر اوست و او را از مقصد دورتر میکند.
(218)اما معنای سوم «إنَّ الإنسانَ لَفِی خُسرٍ» را بررسی کنیم. چرا آدمی در خسران است؟ زیرا آدمی تواناییهای گوناگونی دارد. این تواناییها در دو عنصر خیر و شر خلاصه میگردد. چنان که میدانیم وجود شر نیز در آدمی کمال است، زیرا اگر عنصر شر در آدمی نبود، مجبور بود همیشه در راه خیر گام بردارد و شر را نمیشناخت. آدمی نیز چون زنبور بود. زنبور جز عسل ساختن کار دیگری نمیداند و هر اندازه که بتواند، این کار را انجام میدهد. اگر آدمی نمیتوانست به سوی شر برود، ابزار بود و نه خلیفۀ خدا.
147