سورۀ فیل و قریش -1
و مبلغانی فرستاد تا مردم را و مسافران را به سوی معبدش فراخوانند و حجاج و زوار را به آنجا دعوت کنند. اما موفقیتی به دست نیاورد، زیرا که عربها کعبه را ساختۀ ابراهیم میدانستند و حضرت ابراهیم هم جدشان بود آنان به این بیت عتیق افتخار میکردند و به آن ایمان بسیار داشتند. از اینرو، او در جلب نظر مردم عرب ناکام ماند و کینۀ کعبه را به دل گرفت و بر آن شد تا کعبه را ویران کند. سپاهی بزرگ از فیل فراهم ساخت و برای از میان بردن کعبه به راه افتاد. در راه قبایلی با سپاهش جنگیدند، اما در برابر ارتش او شکست خوردند، تا اینکه به نزدیکی مکّه رسید. در تاریخ آمده است که آنان غارتگری میکردند و اموالی را که در راه مییافتند، برای خود میبردند. در راه گلۀ شتران عبدالمطلب، سید مکّه، را که دویست شتر بود، غارت کردند. میگویند هنگامی که ابرهه به نزدیکی مکّه رسید از نیتش پشیمان شد و کمی ترسید. از همینرو، به دنبال واسطهای بود تا از نیتش دست بکشد و از ویران کردن مکّه منصرف شود. در همین لحظات عبدالمطلب نزد او رفت. عبدالمطلب مردی زیبا و پرابهت بود که شأن و مقامی هویدا داشت. ابرهه به عبدالمطلب احترام گذاشت و او را در کنار خود و بر روی یک تخت نشاند. و درخواستش را با او مطرح کرد. عبدالمطلب هم گفت که سپاهیان تو شترانم را به غارت بردهاند، میخواهم که شترانم را بازگردانی ابرهه دستور داد تا شتران را بازگردانند، اما در عین حال در برابر این مرد پرابهت احساس حقارت کرد و گفت: گمانم این بود که آمدهای تا برای خانۀ کعبه میانجیگری کنی که شرف و کرامت و زیارتگاهتان است، اما تو شترانت را خواستی. عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خود هستم، این خانه پروردگاری دارد که از آن محافظت خواهد کرد. این سخن بر ایمان راسخ و احساس عبدالمطلب دلالت دارد. به هر حال، ابرهه مصمم شد که کعبه را ویران
100