شما در حال مشاهده نسخه آرشیو می باشید.

کار و کارگر، نهاده‌های تولید

<
>

بحثی‌ دربارۀ‌ این‌ موضوع‌ نیست‌ و من‌ هم‌ اصراری‌ بر این‌ تعاریف‌ ندارم.

(264)انسان‌ در قلمرو تمدن‌ و در میدان‌ فرهنگ، این‌ دو قلمرو كه‌ تاریخ‌ را می‌سازند، تاریخ‌ را چگونه‌ می‌سازد؟ آدمی‌ چگونه‌ با هستی‌ یعنی‌ حیات‌ پیوند می‌خورد تا تاریخ‌ را بسازد؟ اگر آدمی‌ در این‌ جهان‌ رها شود، نه‌ كاری‌ انجام‌ دهد و نه‌ اندیشه‌ای‌ كند و نه‌ فعالیت‌ و حركتی، پس‌ تمدن‌ و فرهنگی‌ نخواهد بود، تاریخی‌ هم‌ نخواهد بود. جبر تاریخ‌ با چشم‌پوشی‌ از انسان‌ یك‌ افسانه‌ است. چیزی‌ به‌ نام‌ جبر تاریخ‌ وجود ندارد.

(265)در اینجا چیزی‌ هست‌ كه‌ نامش‌ انسان‌ است: تنها قهرمان‌ صحنۀ‌ هستی. هنگامی‌ كه‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ و اندیشه‌ و تجربۀ‌ انسان‌ افزایش‌ پیدا می‌كند، طبیعتاً‌ هستی‌ را نیز متحول‌ می‌سازد و پیش‌ می‌برد. این‌ها همه‌ اموری‌ ثابت‌شده‌ و قطعی‌ هستند.

(266)چیزی‌ به‌ نام‌ تاریخ‌، بدون‌ انسان‌، وجود ندارد. بله‌ برفِ‌ كوه‌ها در اثر نور خورشید آب‌ می‌شود و زمین‌ در اثر زلزله‌ تغییر می‌كند. بادها تپه‌های‌ شن‌ را جمع‌ می‌كنند و صخره‌ها ساخته‌ می‌شوند. همۀ‌ این‌ حوادث‌ بدون‌ انسان‌ صورت‌ می‌پذیرد و حیات‌ دچار دگرگونی‌ می‌شود، اما این‌ها تاریخ‌ به‌ معنایی‌ كه‌ ما می‌گوییم، نیست.

(267)پیش‌ از خلقت‌ انسان‌ تحولاتی‌ وجود داشت‌ تا اینكه‌ آدمی‌ آفریده‌ شد. این‌ تحولات‌ را تاریخ‌ نمی‌نامیم. این‌ تحولات‌ را زمین‌شناسی‌ می‌گوییم، كه‌ تغییراتی‌ در روی‌ زمین‌اند، و نه‌ تاریخ. یگانه‌ قهرمانِ‌ تاریخ‌ انسان‌ است‌ و تنها عامل‌ این‌ قهرمانی‌ كار و فعالیت‌ است. در غیر این‌ صورت، یعنی‌ اگر آدمی‌ فعالیت‌ نداشته‌ باشد، نه‌ تاریخی‌ هست‌ و نه‌ تمدن‌ و فرهنگی.

(268)بنابراین‌ تعریف‌ دوم‌ كار پیوند میان‌ انسان‌ و حیات‌ است؛ انسانی‌ كه‌ خالق‌ تمدن‌ و فرهنگ‌ و تاریخ‌ است.

(269) تعریف‌ سوم: كار تحقق‌ رسالتِ‌ انسان‌ در زندگی‌ است. انسان‌ بنابر

153