شما در حال مشاهده نسخه آرشیو می باشید.

کار و کارگر، نهاده‌های تولید

<
>

نیروگاهی‌ وجود ندارد. بنابراین‌؛ سرچشمۀ‌ این‌ نیروها خودم‌ هستم.

(257)نیرو، به‌ عنوان‌ نیرو، در نزد من‌ نیست. بله، حرارتی‌ كه‌ از بدن‌ من‌ صادر می‌شود، گاهی‌ به‌ صورت‌ حرارت‌ در داخل‌ بدن‌ من‌ وجود دارد؛ اما اگر همۀ‌ بدن‌ من‌ گرما باشد، این‌ گرما تمام‌ خواهد شد. بنابراین،‌ در اینجا تبدیل‌ وجود دارد. بدین‌‌معنا كه‌ مواد قندی‌ و گوشتی‌ و مواد نشاسته‌ای، چنان‌كه‌ می‌دانید، به‌ كالری‌ تبدیل‌ می‌شوند. پس‌ نیرویی‌ كه‌ ما مصرف‌ می‌كنیم‌ و كار و یا به‌ تعبیر دقیق‌تر تلاش‌ است، چیزی‌ جز موادی‌ در بدن‌ من‌ نیست. این‌ مواد به‌ كمك‌ اعصاب‌ به‌ نیرو و این‌ نیرو به‌ عمل‌ خارجی‌ تبدیل‌ می‌شود.

(258)پس‌ این‌ حركت‌ یعنی‌ حركت‌ زبان‌ یا سلول‌های‌ مغزی‌ پیش‌ از آنكه‌ به‌ نیرویی‌ تبدیل‌ شود، جزئی‌ از من‌ بوده‌ است؛ جزئی‌ از بدن‌ من. پس‌ كار قطعه‌ای‌ از انسان‌ است. این‌ سخن‌ را بنابر دلایلی‌ از دین‌ اسلام‌ می‌گویم‌ و هنگام‌ تكریم‌ كار نیز بدان‌ اشاره‌ خواهم‌ كرد، زیرا كه‌ تكریم‌ انسان‌ باید در تكریم‌ كار و سخنش‌ مجسم‌ شود.

(259)پس‌ تعریف‌ نخست‌ كار این‌ است: كار قطعه‌ای‌ از انسان‌ است‌ كه‌ به‌ نیرو و انرژی‌ تبدیل‌ می‌شود.

(260)تعریف‌ دوم: كار پیوند انسان‌ با هستی‌ است‌ و یا به‌ تعبیری‌ دقیق‌تر، كار‌ آفرینندۀ‌ تمدن‌ها و فرهنگ‌ها و در نتیجه‌، تاریخ‌ است. انسانی‌ كه‌ به‌ زمین‌ افكنده‌ شده‌ و بنابر تعبیر قرآنی‌ به‌ او گفته‌ شده‌ است: «اهبطوا» و به‌ این‌ جهان‌ و این‌ حیات‌ فرستاده‌ شده، با جهان‌ در تعامل‌ است. تعامل‌ انسان‌ با جهان‌ به‌ صورت‌ تمدن‌ نمود پیدا كرد و تمدن‌ها پدید آمدند و به‌ صورت‌ فرهنگ‌ نمود پیدا كرد، و علوم‌ و ادبیات‌ و فلسفه‌ها و قوانین‌ شكل‌ گرفتند. سرانجام‌، مجموعۀ‌ تمدن‌ و فرهنگ، تاریخ‌ را شكل‌ داد.

(261)تمدن‌ و فرهنگی‌ كه‌ از این‌ نسل‌ سرچشمه‌ می‌گیرد، بخشی‌ از تاریخ‌

151