کار اعتقادی و کار اقتصادی
دراینباره در جلسات سال گذشته که دربارۀ کار بود، سخن گفتیم. اگر مارکس در دورهای غیر از آن دوره زندگی میکرد و اگر دورههای بعد را درک میکرد، میدید که نزاع از نزاع میان طبقات به نزاع درون طبقات منتقل شده است. مارکس در دورهای زندگی میکرد که دورۀ تکوین طبقۀ کارگر و یا بنا بر تعبیر خودش، طبقۀ زحمتکشان بود. لذا در دورۀ نزاع این طبقات بهسر میبرد و برای آن فلسفهای بیان کرد.
(242)امروز ما شاهد انواع نزاعها هستیم که منطق طبقاتی مارکس نمیتواند آنها را تفسیر کند. گاه نزاع فقط در یک طبقۀ خاص است. حقیقت این است که نزاع نتیجۀ بلندپروازیهای مادی است و نه نظامِ طبقاتیِ حیاتِ اجتماعی. خود نظام طبقاتی تجسم زندۀ طمعهای مادی است. هرگاه که سرمایهدار سود بیشتر بخواهد، هرچند به ضرر کارگر باشد و کارگر هم آگاهتر شود و خواستههای بیشتری بطلبد، هرچند به ضرر سرمایهدار باشد؛ نزاع به نزاع کارگر و سرمایهدار تبدیل میشود. همین مشکل در درون طبقۀ کارگر هم وجود دارد، در درون طبقۀ سرمایهدار هم وجود دارد.
(243)این نزاع را ما نزاع میان همۀ افراد میخوانیم. بنابراین، جامعهای که از کار اقتصادی تکوین مییابد، جامعۀ نزاع و یا جامعۀ درندگان است. هرکس میکوشد تا سود بیشتری کسب کند. ضربالمثل معروفی هست که میگوید من و برادرم بر ضد پسرعمویم هستیم و من و پسرعمویم بر ضد فرد غریبه. ما یک تعبیر دیگر به آن اضافه میکنیم و میگوییم که من بر ضد برادرم هستم و من و برادرم بر ضد پسرعمویم هستیم و من و پسرعمویم بر ضد غریبه هستیم. این حقیقتی است، زیرا انسانی که ماده را إله خود قرار میدهد و انسانی که فقط کار اقتصادی میکند، به موتور کار اقتصادی تبدیل میشود. اگر این تعبیر درست باشد. منفعت این
141