کار تعیینکنندۀ ارزش
و میزان را كار ساده و مجرد دانسته است.
(19)اینك، بهطور كلی، دربارۀ این نظریه كه یكی از مهمترین قسمتهای نظریات اقتصادی ماركس است، بحث میكنیم:
(20)كار تنها عامل ایجاد ارزش مبادلاتی و تنها عامل مشترك در مبادلات كالاهاست.
(21)نخست دو سؤال مطرح میكنیم و بعد از توضیح مثالها به نقد این نظریه میپردازیم. دو كالایی كه درجۀ احتیاج بشری به آنها مساوی باشد، و از جهت فراوانی هم در یك درجه باشند، هرچند در تولید یكی بیش از دیگری كار انجام شده باشد، در این صورت، آیا در این دو كالا، كار با كمیت مساوی مبادله میشود یا نه؟
و اگر در تولید دو كالا، به یك اندازه كار انجام گرفته شده باشد، ولی احتیاج اقتصادی به یكی بیش از دیگری یا یكی فراوانتر از دیگری باشد، آیا ارزش مساوی خواهند داشت؟
(22)مثلاً كالاهایی بهطور طبیعی یافت میشوند كه با اندك كاری ارزش زیادی خواهند داشت و گاهی به مراتب پرارزشتر از كالاهایی هستند كه در آنها كار بسیار انجام میگیرد. نفت طبیعی، آبهای معدنی، سنگهای قیمتی، ماهی و اقسام شكار، قیمتی به مراتب بیشتر از سنگهای ساختمان، آجر، گچ و خارهایی دارند كه برای سوخت به شهر میآورند. بلكه گاهی كالاهایی بدون انجام هیچگونه كاری با قیمت گزاف یافت میشوند، مثل چشمهها، و بالعكس، جواهرات بدلی با كارهای مفصل و پیچیدهای كه برای تهیۀ آنها به كار میرود، بسیار كمارزشتر از جواهرات طبیعی هستند.«27»
(23)همینطور درمورد دو خیاط، دو نقاش و دو هنرمندی كه در تهیۀ دو لباس، دو تابلو و دو اثر هنری، نیروی مساوی مصرف میكنند، مهارت،
44