شما در حال مشاهده نسخه آرشیو می باشید.

مقدمه

<
>

‌ آنها ثابت‌ است‌ و افزایش‌ نمی‌یابد. بنابراین، افزایش‌ تقاضا صرفاً‌ موجب‌ به‌كارگیری‌ زمین‌ می‌شود، منتها، زمین‌های‌ حاصلخیز زودتر از بقیۀ‌ زمین‌ها به‌ زیر كشت‌ می‌روند و به‌ تدریج‌ كه‌ زمین‌های‌ نامرغوب‌ به‌ كار گرفته‌ می‌شوند، زمین‌های‌ حاصلخیز نسبت‌ به‌ آنها درآمدی‌ مازاد، به‌ نام‌ اجاره، پیدا می‌كنند. پس‌ درآمد زمین‌داران، ناشی‌ از كار و كوشش‌ نیست‌ و از این‌ رو، ریكاردو، پیشنهاد كرد كه‌ دولت‌ این‌ درآمد بادآورده‌ را با وضع‌ مالیات‌ بر زمین‌ از ایشان‌ پس‌ بگیرد. پس، در تحلیل‌ اقتصاددانان‌ كلاسیك، تنها گروه‌ فعال‌ و مؤ‌ثر در پیشبرد اقتصاد سرمایه‌داران‌اند.

ماركس‌ نظریۀ‌ كلاسیك‌ها را مبنی‌ بر ضرورت‌ انباشت‌ سرمایه‌ برای‌ رشد اقتصادی‌ پذیرفت، لیكن‌ ابزار و تجهیزات‌ سرمایه‌ را محصول‌ دسترنج‌ كارگران‌ به‌ حساب‌ می‌آورد، و آنها را كار متراكم‌ تلقی‌ می‌كرد. ماركس، همانند سایر كلاسیك‌ها، ارزش‌ محصول‌ را معلول‌ كار می‌دانست. بنابراین، كارگران‌ عامل‌ اصلی‌ رشد محصول‌ ملی‌ در اقتصادند. وضع‌ معیشتی‌ كارگران، هنگامی‌ از آنچه‌ كلاسیك‌ها ترسیم‌ كردند، بهتر می‌شود كه‌ بر سرمایه‌داران‌ غلبه‌ كنند و نهاد سرمایه‌ را خود به‌ كار گیرند، گرچه‌ این‌ غلبه‌ بدون‌ انقلاب‌ و قهر پدید نخواهد آمد و رهایی‌ كارگران‌ از فرایند استثمار، بدون‌ آن، محقق‌ نخواهد شد. در نهایت، دولتی‌ كه‌ نمایندۀ‌ طبقۀ‌ كارگران‌ است، زمام‌ امور اقتصادی‌ و سیاسی‌ را به‌ دست‌ خواهد گرفت‌ و با ملی‌ كردن‌ عوامل‌ تولید ریشۀ‌ غصب‌ حقوق‌ و استثمار كارگران‌ را قطع‌ خواهد كرد.

ملاحظه‌ می‌شود كه‌ مكتب‌ سرمایه‌داری‌ كلاسیك‌ها، كه‌ عامل‌ رشد اقتصادی‌ را در سرمایه‌گذاری‌ و انباشت‌ سرمایه‌ می‌داند، از میان‌ كل‌ مصرف‌كنندگان، برای‌ سرمایه‌داران‌ نقش‌ و اهمیت‌ قائل‌ است‌ و مكتب‌ سوسیالیسم‌ ماركس، كارگران‌ را سرمنشأ تولید كل‌ و ادامۀ‌ آن‌ به‌

21