اسلام
(3)ولی، در پایان، تلاش کردم عنوان كلی این سلسلهسخنرانیها را گسترش دهم و موضوع بحث خویش را به بررسی یكی از منابع فرهنگ در لبنان، نه تأثیر این منابع بر فرهنگ لبنانیمان، اختصاص دادم. آنچه مرا به اتخاذ این تصمیم و به كوشش برانگیخت، برخورد افكار و آرای شرق و غرب در لبنان، دربارۀ همهچیز و، همچنین، دربارۀ اسلام بود كه این خود گاهی موجب ابهام در مبانی بنیادین آن میشود، مبانی بنیادینی كه قسمت عمدۀ پژوهشهای دانشمندان بزرگی مثل ماسیه و لامانس و درمنگهام و ماسینیون و دیگران را تشكیل میدهد. عذر مرا بهتر میپذیرید اگر بگویم که سعی دارم بهطور كلی و بهویژه در این جلسه از رشتۀ تخصصی خود خارج نشوم، لذا متواضعانه امیدوارم كه بتوانم از عهدۀ این مهم برآیم.
(4)همانطور كه گفتم، برخورد اندیشهها و تحقیقات این قبیل دانشمندان پردههایی از پیچیدگی و ابهام بر پارهای از اصول اسلامی كشیده است. نمیخواهم این بزرگان عالیقدری را كه عمر خویش را در پژوهش دربارۀ شرق و اسلام صرف كردهاند، متهم کنم و یا از ارزش تحقیقات گسترده و عمیق و خدمات عظیم ایشان به فرهنگ جهانی بكاهم. بلكه میخواهم بگویم كه مبادی و اصول دینی و حقایق و اندیشههای مذهبی را نمیتوان تنها از راه الفاظ و عبارات شناخت. ممكن نیست دربارۀ آنها از طریق مطالعۀ پارهای از كتابها و مقالات تحقیق و بررسی کرد، زیرا هر علم و هر عرف اصطلاحات ویژهای دارد كه پیبردن به حقیقت آنها میسر نخواهد بود مگر بهوسیلۀ پژوهش و غور گسترده و ممارست و بررسی كامل در ژرفای آن علم و عرف. فقهای اسلام از این اصطلاحات، كه حقایق عرفیۀ عامه یا حقایق عرفیۀ خاصه نامیده میشوند، به حقایق شرعیه یا حقایق متشرعه تعبیر میكنند. اما مفاهیم و اندیشههای دینی،
19